به فکر چیزی بودن. آرزو کردن: کنون هوای عمل می پزد کبوتر نفس که دست جور زمانش نه پر گذاشت نه بال. سعدی. هرکه هوایی نپخت یا به فراقی نسوخت آخر عمر از جهان چون برود، خام رفت. سعدی (غزلیات ص 403)
به فکر چیزی بودن. آرزو کردن: کنون هوای عمل می پزد کبوتر نفس که دست جور زمانش نه پر گذاشت نه بال. سعدی. هرکه هوایی نپخت یا به فراقی نسوخت آخر عمر از جهان چون برود، خام رفت. سعدی (غزلیات ص 403)
به فکر هوس رانی بودن. هوس کردن: هر دم هوسی پزد و هر لحظه رایی زند. (گلستان). وان دگرپخت همچنان هوسی این عمارت به سر نبرد کسی. سعدی. هوس پختن از کودک ناتمام چنان زشت نبود که از پیر خام. سعدی. - هوس خام پختن، آرزوی چیزی برنیامدنی داشتن
به فکر هوس رانی بودن. هوس کردن: هر دم هوسی پزد و هر لحظه رایی زند. (گلستان). وان دگرپخت همچنان هوسی این عمارت به سر نبرد کسی. سعدی. هوس پختن از کودک ناتمام چنان زشت نبود که از پیر خام. سعدی. - هوس خام پختن، آرزوی چیزی برنیامدنی داشتن
اندیشه و خیال خام کردن. آرزوی دور و درازو خیال باطل کردن. (فرهنگ فارسی معین) : جانم از پختن سودای وصال تو بسوخت تو من خام طمع بین که چه سودا دارم. سعدی. گدایی که از پادشه خواست دخت قفا خورد و سودای بیهوده پخت. سعدی. سودای عشق پختن عقلم نمی پسندد فرمان عقل بردن عشقم نمی گذارد. سعدی. می پزم سودای خامش تا بسوزم اندر آن عاقبت سوی حقیقت هر مجازی میکشد. ابن یمین. حافظ در این کمند سر سرکشان بسی است سودای کج مپز که نباشد مجال تو. حافظ. چو بیمارت کند ایزد طبیبان را کنی حاضر اگر گویم که سودا می پزی بر من مکن صفرا. فخرالدین مطرزی. رجوع به سودا شود
اندیشه و خیال خام کردن. آرزوی دور و درازو خیال باطل کردن. (فرهنگ فارسی معین) : جانم از پختن سودای وصال تو بسوخت تو من خام طمع بین که چه سودا دارم. سعدی. گدایی که از پادشه خواست دخت قفا خورد و سودای بیهوده پخت. سعدی. سودای عشق پختن عقلم نمی پسندد فرمان عقل بردن عشقم نمی گذارد. سعدی. می پزم سودای خامش تا بسوزم اندر آن عاقبت سوی حقیقت هر مجازی میکشد. ابن یمین. حافظ در این کمند سر سرکشان بسی است سودای کج مپز که نباشد مجال تو. حافظ. چو بیمارت کند ایزد طبیبان را کنی حاضر اگر گویم که سودا می پزی بر من مکن صفرا. فخرالدین مطرزی. رجوع به سودا شود